معنی جان کندی

حل جدول

جان کندی

رئیس جمهور مقتول آمریکا

گویش مازندرانی

جان کندی

با بی میلی کاری را به انجام رساندن، با فشار و زحمت کاری...

سخن بزرگان

جان اف کندی

هر انسان آزادی، هرجا که زندگی کند شهروند برلن است و من به عنوان انسانی آزاد، با غرور بیان می دارم: من یک برلنی هستم.

هم میهنان آمریکایی من: نپرسید کشورتان برای شما چه خواهد کرد، بپرسید برای کشورتان چه کاری می توانید انجام دهید. هموطن جهانی من: نپرسید آمریکا برای شما چه کار خواهد کرد، بنگرید که چگونه می توانیم به همراه یکدیگر برای آزادی انسان قدم برداریم.

ما باور داریم انسانی که ماشین اختراع می کند و سبب بیکار شدن کارمندی می شود، این استعداد را هم دارد که شغل بیافریند.

سختی های بزرگ، مردان بزرگ می سازد.

انسان هنوز شگفت انگیزترین کامپیوتر است.


جان اف. کندی

ما به مردانی نیاز داریم که به چیزهایی بیندیشند که پیش از این، کسی به آنها نیندیشیده باشد.


جان. اف. کندی

هنگامی که قدرت، توجه انسان را محدود میسازد، سروده، توانگری و گوناگونی وجودش را به او یادآور میشود.

تغییر، قانون زندگی است و کسانی که فقط به گذشته یا اکنون مینگرند، بیشک، آینده را از دست میدهند.

کودکان، ارزشمندترین سرچشمه های دنیا و بهترین امید برای آیندهاند.


جان. اف. کندی.

برقراری آرامش، نیاز به توجه دو طرف دارد.


جان. اف کندی

سال آینده، دههی آینده، شاید نسل آینده، بیشتر از هر دورهی دیگر تاریخ به دلیری و خردمندی نیاز خواهد داشت. هر روز و در هر بخش از زندگیمان و در هر زمانی با پیامد دورانمان- پیامد ماندگار- رو در رو خواهیم شد.

لغت نامه دهخدا

کندی

کندی. [ک ُ] (حامص) کند بودن. آهستگی. بطء. مقابل تندی و سرعت. (فرهنگ فارسی معین). مقابل تندی. درنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
ورا کندرو خواندندی به نام
به کندی زدی پیش بیداد گام.
فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
سخنها شنیدی تو پاسخ گزار
که کندی نه خوب آید از شهریار.
فردوسی.
ز من بر دل آزار و تندی مدار
به کین خواستن هیچ کندی مدار.
فردوسی.
بگفت آزادگانش را به تندی
که از جنگ آوران زشت است کندی.
(ویس و رامین).
|| کلالت. کلول (در شمشیر و جز آن). مقابل تیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نابرائی. (فرهنگ فارسی معین): آن شمشیر دولتی که کندی و ایستادگی نمی داند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).
- کندی دندان، حالتی که در دندانها پدید آید از خوردن چیزی ترش. (ناظم الاطباء).
|| خدارت و سستی. (ناظم الاطباء). ضعف. ناتوانی:
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی.
نظامی.
- کندی بصر، کم شدن بینایی چشم. ضعف بینائی.
- کندی بینایی، متش. (منتهی الارب). تاریکی چشم. (ناظم الاطباء).
|| نرمی. خلاف خشونت. ضد تندی:
ز مهردل شود تیزیش کندی
نیارد کرد با معشوق تندی.
(ویس و رامین).
|| بلادت. کندفهمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).حماقت. (ناظم الاطباء).

کندی. [ک ُ] (ص نسبی) منسوب است به کند، از قراء سمرقند. (لباب الانساب) (الانساب سمعانی).

کندی. [ک ِ] (ص نسبی) منسوب به کنده که از قبایل مشهور یمن باشد. (لباب الانساب) (الانساب سمعانی).

کندی. [ک ِ] (اِخ) علی بن مظفربن ابراهیم کندی (640-716 هَ.ق.). وی مردی ادیب، متفنن، عارف به حدیث و قراآت بوده است و در دمشق درگذشته. او راست: «التذکره الکندیه » و همچنین او را اشعاری است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 700).

کندی. [ک ِ] (اِخ) شریح بن حارث الکندی. قاضی بود نام پدرش کندی. عادل ترین قضاه بود و معاصر رسول علیه الصلوه و السلام اما او را ندید. عمرش صدوبیست سال. قرب هفتاد سال قضا کرد و خلاف از او نیامد. (تاریخ گزیده ص 248).

کندی. [] (اِخ) ابونصر. در «ابونصر» به این کلمه ارجاع شده و ظاهراً کندری صحیح است. رجوع به عمیدالملک کندری شود.

کندی. [ک ِ ن ِ] (اِخ) جان فیتز جرالد. سی و ششمین رئیس جمهور کشور ایالات متحده ٔ آمریکای شمالی (1917- 1963 م.). وی در 1946 به نمایندگی حزب دموکرات انتخاب شد و سه دوره نماینده ٔ مجلس بود. آنگاه در سال 1952 سناتور گردید و در سال 1956 نامزد معاونت ریاست جمهوری شد و در سال 1960 به ریاست جمهوری برگزیده شد و در سال 1963 به قتل رسید. او راست: چرا انگلستان به خواب رفت. سیمای شجاعان. (فرهنگ فارسی معین).

کندی. [ک ِ] (اِخ) محمدبن یوسف بن یعقوب مکنی به ابوعمر از بنی کنده (283-350 هَ.ق). او مورخ و در تاریخ مصر و مردم آن و اعمال و ثغور آن اعلم ناس بود و در حدیث و انساب هم مطلع بود او در مصر متولد شد و درهمانجا هم درگذشت. او راست: «تسمیه ولاه مصر»، «اخبار قضاه مصر»، «سیره ٔ مروان بن الجعد»، و کتاب «موالی ». (از اعلام زرکلی). و رجوع به معجم المطبوعات شود.

معادل ابجد

جان کندی

138

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری